دريغا چه با شتاب گذشت
هیچ چیز قابل نوشتنی ندارم این روزها. منتظرم توی یکی از همین روزهای باقی مانده به آخر مهر یک سال بزرگتر بشم و بعد هم فاز هــــی هـــــی هی بگیرم که دیدی این یک سال هم رفت و هیچی به هیچی . کلا سایلنتم . این همه فاصله افتادن بین نوشته هام و به روز کردن وبلاگ هم مدرکش . شدم زن خیلی خانه دار و روزم را زیر چاقو خورد میکنم یا توی روغن تفت میدم یا شیرینی و کیک می پزم و آخر شب ته مانده اش رو توی نایلون زباله خالی میکنم گاهی هم توی شکم خودم.. . مشغول خانه داری و حوصله سر رفتگی هستم دیگه . منتظرم تا بالاخره یک تصمیمی بگیرم که به نفع خود خودم باشه و ا...
نویسنده :
مامان شادی
8:40